غول مرحله آخر
تا حالا فکر کردهاید که دنیا از چشم یک موتور سوار چه شکلی است؟ آیا او هم رویاهایی دارد یا میخواهد برای همیشه یک موتورسوار باقی بماند؟ در قصه موتوریا به سراغ سفیران الوپیک میرویم و از آنها میخواهیم درباره خودشان بگویند. چیزی که میخوانید داستان واقعی یک زندگی است که برای قهرمان داستان به نگارش درآمده است تا همیشه آن را در جیب خود داشته باشد و هر از گاهی به داستان خودش نگاه کند. بالاخره در این دنیای بیکران وب که یک صفحه به سفیر ما میرسد!
از شرق تا غرب
مثل داستان زندگی خیلیها، داستان منم پدر نداشت. مادر برام همه چیز بود، همه چیز! سرم داغ بود که به حرفش گوش ندادم…
بچه خیابون پیروزیم، محله آهنگ. بچههای شرق از ۱۰ سالگی موتورسوارن. منم از ۱۵ سالگی با موتور رفتم تو دل بازار کار. موتور تنها سرمایه من بود. تا ۲۰ سالگی برای خودم کار میکردم و آقای خودم بودم. البته من همیشه آقای خودمم! تا اینکه با موتورم رفتم ویزیتور یه شرکت لوازم آرایشی شدم. همه چیز یاد گرفتم؛ فن حرف زدن، فن فروش و فن آداب معاشرت. دلم میخواست تا ابد همونجا پیش آقای توحیدلو بمونم!
سال ۹۳ حقوقم به ماهی ۳ میلیون رسید اونم فقط از طریق پورسانت! مخ اقتصادیم خوب کار میکرد و میدونستم چی رو کجا بفروشم. نهتنها کم و کسری نداشتم، بلکه همیشه دست رفیقامم میگرفتم. تا بالت نیفته نمیفهمی داستان چجوریه…
آقای خودم!
شبانه درس میخوندم. دانشگاه هم قبول شدم. رشته حسابداری با رتبه ۳۷۰.
یه ترم رفتم اما واسه بچههای پایین انگار رویاها با اولویتهای زندگی جور در نمیاد. کار واجبتر بود پس درس رو کنار گذاشتم و از شرکت هم اومدم بیرون. حس میکردم دیگه برای خودم کسی شدم و دیگه وقتشه کسب و کار خودمو راه بندازم. به خودم گفتم پیش به سوی رویاها اما باید میگفتم پیش به سوی مبارزه!
یک اشتباه استراتژیک
یه سوپرمارکت زدم و ماهی ۷ میلیون اجاره میدادم. به ۱۰ تا کارگر حقوق میدادم. با اینکه هیچ کم و کسری نبود اما راضی نمیشدم.
نزول کردم چون میخواستم جلو بیفتم. جلو افتادم اما اونقدر با سرعت میدویدم که به خودم نمیرسیدم. نزول مدام توی خودش میزایید و من نمیرسوندم. انگار مثل فیلمای آب دوغ خیاری صبح بیدار شی ببینی همه چیز عوض شده! تمام چکهات برگشت خورده و ۳۰۰ میلیون بدهکار شدی! تو چند ماه ۳۰ کیلو لاغر شدم. همه فکر میکردن معتاد شدم. ۲۹ سالم بود با موهای یکدست سفید. مغازه رو تحویل دادم چون دیگه پولی نداشتم اونجا رو اداره کنم و باید بدهی رو هم میدادم. طلبکارم بهم فرصت داد تا جبران کنم. منم افتادم تو خیابون دنبال کار.
افسانههای دروغ از پایینشهر
یه سال خونه نرفتم. صبح تا نیمهی شب توی خیابون کار میکردم و توی پارک و مسافرخونه میخوابیدم.
هر بار که دلم برای مادرم تنگ میشد، فقط میتونستم بهش زنگ بزنم. روم نمیشد با مادرم روبرو بشم. مادری که همیشه بهم میگفت: مهدی اینقدر خرج رفقات نکن! اما گوش نمیدادم چون میدونستم یه مادر، رفاقت داداشیا رو درک نمیکنه. اما حالا داداشیا کجا بودن؟ شنیدین میگن بچههای پایین برای هم جون میدن؟ خب دروغه، پایین دیگه از این خبرا نیست. قیصر و ناصر مُردن. حرف فقط حرف پوله. ولی من که پول نمیخواستم. اصلا مشکلم با یه قرون دو زار حل نمیشد. فقط میخواستم حرف بزنم. به رفیق صمیمیم زنگ زدم و گریه کردم. بهم گفت: برسم خونه بهت زنگ میزنم. الان دو سال و نیمه که هنوز نرسیده خونه بهم زنگ بزنه…
شوماخر هم شوماخر نبود
برای زنده موندن پول لازم داشتم و جز موتور هیچ سرمایهای نداشتم. تا ۱۲ شب توی خیابون بودم تا مشتری بهم بخوره. بعدش میرفتم پارک و مسافرخونه. شنیدم یه چیزی اومده به اسم پیک آنلاین. همونجا سر موتور رو کج کردم و رفتم ثبتنام کنم. یه مانیتور گذاشتن جلوم و ۱۰ دقیقه برام توضیح دادن. بعد ازم سوال پرسیدن. چون تا حالا با نرمافزار کار نکرده بودم، نتونستم جواب بدم. اونا هم گفتن: متاسفانه شما تو آزمون رد شدی. مرد مومن آدم کلاس اول باشه یا دانشگاه از معلمش سوال میکنه. با یه بار که کسی یاد نمیگیره. اشتباه میگم؟ منم اگه الان پشت موتور نشستم، روز اول ۲۰ بار خوردم زمین. شوماخرم که شوماخره میگه من هنوز راننده نیستم. خودم توی مصاحبهش خوندم.
به شکایت نکشید
بعد از یه سال بالاخره طلبکارم خسته شد. خدا شاهده منتظر یه فرصتی بودم که یه پول درشت برسه دستم و جبران کنم.
خیلی آدم بزرگواری بود. شانس آوردم که ازم شکایت نکرد و نذاشت توی پروندهم سو پیشینه ایجاد بشه وگرنه نمیتونستم هیچ جایی استخدام بشم.
از پسرداییم کمک خواستم. پسرداییم یه مبلغی به طلبکارم داد و قرار شد بقیشو ماه به ماه بدم. پسرداییم خیلی مَرده واقعا حامی من بود. اما حامی همیشه پولی نیست. بعضیوقتا همین که روحیه بده و فکر آدم از درگیری بیاد بیرون، کافیه. مثل خانواده که بهم گفتن: دیگه بسه، تو میتونی، پاشو گذشته رو جبران کن.
تا قبل از اون فکر نمیکردم میشه غرور رو کنار گذاشت و از دیگران کمک گرفت. یه باتلاقی برای خودم ساخته بودم و روز به روز بیشتر توش فرو میرفتم. حالا دیگه از عذاب وجدان راحت شده بودم اما چجوری باید ماهی ۴ میلیون و ۶۰۰ قسط میدادم؟ انگار قرار بود دوباره روزای سیاه تکرار بشن…
سفیر خشمگین میشود!
اردیبهشت پارسال توی الوپیک ثبت نام کردم و شدم سفیر الوپیک.
اپلیکیشن الوپیک رو بلد نبودم. نمیدونستم امتیاز سفیرها چیه؟ ستاره چیه؟ همون هفته اول شدم نفر ۳۰ توی جدول! از ماه بعد هم همیشه توی جدول برترینها بودم. همه چیز عالی بود و ماهی ۷-۴ میلیون درآمد داشتم تا اینکه دسترسی منو به الوپیک قطع کردن. چونکه زود عصبانی میشدم و با مشتری و پشتیبانی بحث میکردم! آخه شما ببین، تقصیر الوپیک هم هست! شاید ۷۰% من مقصرم اما ۳۰% هم تقصیر مشتریه. مثلا مشتری لوکیشن زده سعادتآباد. رفتم اونجا بعد زنگ زده میگه: آقا بیا خیابون فراز! خدا شاهده ۵ کیلومتر اضافه رفتم تا بهش برسم. شما باشی حرصت درنمیاد؟
خلاصه دیدم هرچقدرم برای خودم کار کنم باز به اون میزان درآمد از الوپیک که داشتم، نمیرسم. بعد از ۴ ماه برگشتم الوپیک و سعی کردم آرومتر باشم. الان اصلا با مشتری بحث نمیکنم. اعصاب خودم هم راحتتره اینجوری. تو الوپیک روزی ۳۰-۲۰ تا درخواست میرم. حالا این وسط ۲ تا نخاله هم به تورم میخوره اما مدارا میکنم. خدا رو شکر تا الان نصف بدهی رو دادم و ۱۵۰ میلیون دیگه مونده. فقط دعا میکنم زودتر این گرفتاری تموم بشه تا برم دنبال عشقم، اما نه اون عشقی که فکرشو میکنین…
اینجا به هنر بها میدن
هنر من، موتوره! من هیچوقت پشت میز نمیشینم حتی اگه ۲۰ میلیون بدن.
اصلا میشه من به زور بیام پشت این میز بشینم و بگم من مدیرعاملم؟ وقتی علاقه ندارم نمیشه که. تنها سرمایهم موتوره، تنها رفیقم موتوره که هیچوقت تنهام نذاشته. اما بعضی وقتا همین رفیقم خستم میکنه. هر روز ۱۵ ساعت پشتش میشینم و دست و بالم واقعا درد میگیره. من که به قول صمد آقا عروجعلی نیستم! این لطف خداس که این قدرت رو بهم داده. موتور غول مرحله آخره. هر کی رو دیدین با موتور کار میکنه بدونین تا آخرش رفته. خیلیها مال باختن و اومدن رو موتور نشستن. چون نمیتونن برن جایی کار کنن.
بعد از اینکه بدهیمو دادم، دوباره میرم دنبال عشق خودم؛ سوپرمارکت.
هرچی که لازمه رو دارم، خانواده و موتورم. چون فقط اونا بودن که تو سختی پشتم وایسادن. یکم سرمایه میخوام که اونم به امید خدا جور میشه. آرزوم اینه اینقدر وضعم خوب بشه که اول بتونم خودمو پیدا کنم، بعد به فقرا کمک کنم. شبایی که توی پارک میخوابیدم، با تمام وجودم درک کردم که یه آدم میتونه به دو تا دونه نون محتاج باشه.
از الوپیک راضیم اما…
از الوپیک راضیم اما یه درخواستی دارم ازشون. بعضی مشتریا خیلی دستور میدن، میگن: پاشو بیا این بسته رو بردار! هرکسی برای خودش یه ارزشی داره. همه آدما، انسان هستن. بعد از ۱۵ سال هنوز تو کَتَم نمیره مشتری بخواد به من دستور بده. اصلا به بستهش دست نمیزنم و به پشتیبانی هم زنگ میزنم میگم کنسلش کن. اگه به وظیفه باشه من باید جلوی در تحویل بگیرم. از الوپیک درخواست دارم بنویسن : “تحویل جلوی در“. اینجوری قشنگتره. باز مشتریا به ما که لباس آبی داریم، بیشتر احترام میذارن و اذیتمون نمیکنن چون میدونن یه جایی هست که میریم ازشون شکایت میکنیم.
البته پیک موتوری اتفاقای بامزه هم داره. مثلا یه بسته رو توی ۱۰ ثانیه تحویل دادم! حتی پشتیبانی مشکوک شد و بهم زنگ زد! مشتری گفت این بسته رو ببر اون دست خیابون. گفتم داداش اینقدر دوره که خودت نمیبری؟! گفت: عمومه، باهاش قهرم، شما تحویل بده! خلاصه من تو الوپیک کم نمیذارم، به قول بچهها دنده عقب نمیگیرم! چون الوپیک برام یه درآمد ثابت و سکوی پرتابه. اما اینجا موندگار نیستم، عشقم کسب و کار خودمه.
تعریف از خود نباشه اما حقیقته!
هیشکی نمیتونه تو رانندگی ادعا کنه بگه بهترینه!
اما من میگم یکی از ۱۰ تا سفیر برترم! تمام خیابونای تهرانو بلدم، الوپیک شاید ۱۲۰هزارتا موتوری داره، اما واقعا ۱۰ تا موتوری داره که یکِ بِینُلِ تهران هستن و باید قدرشونو بدونه. موتورسوار خوب اون نیست که گاز بده و تند بره. بلکه اونه که خیابونا رو بلد باشه و بدونه چه ساعتی اتوبان شلوغه و کجاها الان خلوته. جایی تو تهران نیست که بلد نباشم، هیچ جای تهران نیست که نرفته باشم. بالای ۵ هزار تا درخواست رفتم تا حالا.
همه نباید بیان الوپیک!
درسته که روزی ۳۰۰-۲۰۰ تومن درآمد دارم اما این پول راحت بدست نمیاد! من هر روز بالای ۳۰۰ کیلومتر میرم. تو خیابون یه ساندویچ میخورم و دوباره راه میفتم. بالاخره زندگی خرج داره. خرج خودم، خرج خونه، خرج موتور، خرج اینترنت! ما صبح تا شب آنلاینیم. پیشنهاد میکنم اونی که تهران رو بلده بیاد کار کنه تا درآمدش به چشم بیاد. من خیلیها رو دیدم بچه شهرستانن اما تهرانو بلدن و روزی ۲۰۰ هزار تومن درآمد دارن با الوپیک! حتی الوپیک شرایط خرید موتور قسطی رو هم داره.
من با وِیز کار نمیکنم، میانبر میزنم. بیشتر بچههای وِیزی دیر میرسن. سعی کنین راههای میانبر، راههای در رو یا به قول موتوریا راههای رسیدن به خدا رو بلد باشین! اونجوری پول زیادی درمیارین اونم توی این وضع اقتصادی خراب. همین موتور هوندای من پارسال ۳ تومن بود الان شده ۱۱ تومن. پول درآوردن سخت شده اما اینو از یه مالباخته بشنوین که انسانیت مهمتره. اون همه شاه و تاجر و ثروتمند الان زیر خاکن، ما که هیچیم…
با سلام خیلی عالی میشه اگر تو اهواز هم خدمت رسانی کنید و آدم هایی مثل من واقعا به الوپیک نیاز دارند و می خواستم بگم که یک بازی اندرویدی هم درباره الوپیک بزارین مثلا باربری مسافر کشی و…
با سلام
از پیشنهاد شما سپاسگزاریم
سلام خیلی خوب میشه اگه تو اهواز هم خدمت رسانی کنید و یک بازی اندرویدی هم طرح کنید تا ما بتونیم باش کلی بازی کنیم
آفرین بر اراده ات… آفرین بر مردانگی ات که دست به کارهای خلاف نزدی و با اینکه کم آوردی ولی زیر پرداخت حق طلبکارا نزدی … برات دعا میکنم خدای مهربون بحق مهربونی و بزرگی اش خیلی زود زود کمکت کنه بقیه بدهی ات رو هم بتونی بدی و به عشقت برسی…
سپاسگزار از شما
موفق و پیروز باشی _سبز مانی و ماندگار
سپاسگزار از شما
باریکلا مرد ….
همین که از پا ننشستی و دوباره برای حل مشکلات بلند شدی خودش یه دنیا ارزش داره
کار که عار نیست اونم کار حلال و پر زحمتی مثل این
خدا نگهدارت باشه
سپاسگزار از شما
وقتی با تمام وجودت کار میکنی دنیا به احترامت مسیر پیشرفت رو باز میکنه انشالله به آرزوت برسی ،
من به شخصه به راننده های موتور خیلی احترام میذارم کم کم با هاشون صحبت میکنم یه لیوان آب خنک یا چایی میدم دستشون میذارم تو دفتر چند دقیقه بشینن و نفسی چاق کنن ، چه اشکالی داره فرق اونها با ما هیچی نیست ممکنه جای ماها بعد از چند صباح با اونا عوض بشه #قدر_شناس_همدیگر_باشیم
حس انساندوستی شما بسیار قابل ستایشه آقای خسروجردی
دقیقا درست میگین ممکنه ما جامون عوض بشه با هم
این واقعی بود؟قشنگ نوشته شده بود لذت بخش بود خوندنش
بله اقا جلال
کاملا واقعی بود
خوشحالم که لذت بردین
موفق باشی و سلامت
سپاسگزاریم
انشاالله که همیشه موفق باشی و به عشقت برسی
ماشاالله به غیرتت
خوشم اومد
ممنون از نظر لطف شما
یعنی عااااشقه شخصت ایشون شدم . دست مریزاد و باریکلا .امیدورام خدا به قلب بزرگش همه اون چیزی رو که میخواد بده .
ممنون از نظر لطفتون سمیرا خانم